انتخاب زبان
خیریه حمزه سیدالشهداء(ع) طرقبه
هر که در این سرا در آید، نانش دهید و از ایمانش مپرسید...

🏠 آدرس: استان خراسان رضوی - مشهد مقدس - طرقبه - میدان امام خمینی - جنب اداره پست - کدپستی: ۹۳۵۱۹۵۷۴۴۸
☎ تلفکس: ۳۴۲۲۴۵۸۸ - ۰۵۱
📲 شبکه های اجتماعی: ۰۹۳۷۳۱۹۶۱۰۰
📧 ایمیل: hssht.charity@gmail.com
💳 شماره کارت بانک پاسارگاد: ۵۰۲۲۲۹۷۰۰۰۰۹۵۷۳۲
نماد اعتماد الکترونیکی
تصاویر تبلیغاتی
گالری تصاویر
پیوندها
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
  • ۲۶ خرداد ۹۹، ۱۲:۳۱ - یحیی قادری
    خوب بود

۱۶ مطلب در اسفند ۱۳۹۷ ثبت شده است

فصل دوم خط قرمز: بزودی در کانال آپارات khateghermez

  

پرداخت آنلاین - حمایت آنلاین - Donate

۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۴ اسفند ۹۷ ، ۱۱:۲۸
موسسه خیریه حمزه سیدالشهداء(ع) طرقبه

بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ 

«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»

بحث امروزمان در مورد این است که کار خوب چیست؟ از قرآن و حدیث بر می‌آید که کار خوب باید 25 یا 26 شرط داشته باشد تا کار خوب بشود. وگرنه همه کارها هر کدام یک عیبی خواهد داشت. چون قرآن بسیار خاطرنشان کرده که: «آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ».

حال عمل صالح و کار خوب چیست؟

قرآن می‌فرماید: «أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً»(ملک/2) حال در مورد «أَحْسَنُ عَمَلاً» و کار خوب امروز مقداری صحبت کنیم. پس موضوع ما نشانه‌های عمل صالح است. در سوره کهف خداوند می‌فرماید: «لِنَبْلُوَهُمْ أَیُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً»(کهف/7) ما مردم را آزمایش می‌کنیم تا ببینیم که کدام عملشان بهتر است.

امام صادق(علیه السلام) می‌فرمایند: منظور از احسن عملاً، اکثر عملاً یعنی عمل زیاد نیست. زیادی عمل مهم نیست و نیکی عمل مهم است.

حال این عمل صالح چیست؟ امیرالمومنین علی(علیه السلام)می‌فرمایند: «النَّاسُ أَبْنَاءُ مَا یُحْسِنُونَ»(کافى، ج‏1، ص‏50) مردم پسر کارشان هستند. یعنی انسان را با کارش شناسایی می‌کنند.

 

عادت به کارهای خیر و زیبا

 

حال نشانه‌های کار خوب:

1- انتخاب مشکل ترین کار: بهترین کارها آنهایی است که مشکل‌تر باشد و بر خلاف تحصیل کرده‌های ما که می‌گویند کار خوب آن است که راحت‌تر باشد و می‌گویند: اردیبهشت مردم، (اردی جهنم ماست). در این زمینه آیه و حدیث بسیار است. قرآن می‌فرماید: «أَفْضَلُ الْأَعْمَالِ مَا أَکْرَهْتَ نَفْسَکَ عَلَیْهِ»(نهج‏البلاغه، حکمت‏249) بهترین کار کاری است که انسان سختی‌اش را تحمل کند «المَکارمُ بِالمَکارِه»(غررالحکم، ص‏99) کرامت انسان به این است که مشکلات را تحمل کند. قرآن مومنین را تعریف می‌کند و می‌گوید: پیامبر یارانی داشت. «اتَّبَعُوهُ فی‏ ساعَةِ الْعُسْرَةِ»(توبه/117) یعنی از پیامبر در ساعات سختی پیروی کردند. آخر، گاهی یک نفر آیت الله را دوست دارد تا زمانی که زیر کولر نماز بخواند، ولی اگر دستور جهاد داد، دیگر علاقه‌ای به او ندارد. یا رفیق است تا زمانی که وضع رفیقش خوب باشد. خداوند می‌فرماید: نماز شب مهم است، اما مهمتر از نماز شب نمازی است که «تَتَجافى‏ جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضاجِعِ»(سجده/16) یعنی اینکه برای نماز شب خودت را از خواب به سختی جدا کنی. «فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجاهِدینَ عَلَى الْقاعِدینَ»(نساء/95) آنهایی که با سختی جهاد می‌کنند...

البته مجاهدین قرآنی، نه مجاهدین آمریکایی. حدیث داریم کسی که سفره پهن می‌شود و سر می‌رسد، ملعون است. پس خیلی از ما ملعون هستیم. بهترین کار سخت ترین کار است.

2- مسأله نظم و نوبت: امامان معصوم ما، با آن همه گرفتاری معتکف می‌شدند. گاهی انسان آنقدر کار برای خودش می‌کند که خودش را فراموش می‌کند. گاهی ما طلبه‌ها به چنین سرنوشتی دچار می‌شویم. مثلاً شب 21رمضان که شب عبادت و قرآن سرگرفتن و احیاست، همه حواس من جمع این موضوع است که امشب چه بگویم؟ بالاخره هم یادم می‌رود که بگویم که خودم چه کاره‌ام. برای همین هم امامان ما در میان کارهای اجتماعی خود، به خودشان هم می‌رسیدند.

حدیث داریم کارهایتان باید انظباط داشته باشد. مومن جدولی بدین ترتیب دارد: «سَاعَةً لِأَمْرِ الْمَعَاشِ وَ سَاعَةً لِمُعَاشَرَةِ الْإِخْوَانِ»(تحف‏العقول، ص‏409) ساعاتی برای گفتگو با برادران دینی «وَ سَاعَةً تَخْلُونَ فِیهَا لِلَذَّاتِکُمْ فِی غَیْرِ مُحَرَّمٍ» و ساعتی برای لذت بردن. یعنی انسان نباید وقتی تداخل کاری شد، زن و بچه را فراموش کند.

قرآن در تعریف پیامبر(ص) می‌گوید: «وَ کانَ رَسُولاً نَبِیًّا»(مریم/51) پیغمبر رسول و نبی بود «وَ کانَ یَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلاةِ»(مریم/55) ولی در عین حال به اهل و عیالش هم می‌رسید و درعین اینکه سخنرانی یک میلیونی داشت، به زن و بچه خودش هم می‌رسید و توجه می‌کرد.

امیر المومنین علی(علیه السلام) به استاندارش می‌گوید: کارهای اجتماعی مهم، تو را از مسائل جزئی باز ندارد و غافل نکند. گاهی برای کارهای جزئی نقشی است که برای کارهای کلی نیست. گاهی انسان عمومی و برای همه سخنرانی می‌کند و گاهی هم در گوش کسی خصوصی نصیحت می‌کند و چه بسا دومی از اولی مهم‌تر و تاثیرگذارتر باشد.

بنابراین نظم و نوبت در کارها که چه وقت چه کاری انجام شود، خیلی مهم است.

ما در حوزه علمیه آدمهایی داشتیم که خیلی خوب بودند و زیادی خوب بودند. بالاخره از آخوندی بیرون رفتند. ولی آدمهایی که معمولی بودند و منظم، به موقع می‌خندید و به موقع می‌گریستند و به موقع درس می‌خواندند، ماندند. ولی آنهایی که مدام درس می‌خواندند دوام نیاوردند و به صورت انفجاری در رفتند.

خدا آیت الله شاهرودی را رحمت کند، ایشان از مراجع تقلید بود. در نجف نزد ایشان رفتند و گفتند: فلان طلبه خیلی آدم خوبی است. گفت: من می‌ترسم از اینهایی که خیلی خوب هستند.

3- مساله تعبد: بهترین کار، کاری است که در آن تعبد باشد. یعنی چون خدا گفته این کار را بکند، انجام می‌دهد. نه این که دوست داشته باشد و دلش بخواهد. ما آفریده شده‌ایم برای عبادت و برای اینکه بخاطر خدا کار انجام دهیم. گاهی انسان استقامت هم دارد، ولی برای خدا نیست و تعبدی نیست. استقامتش دُنگی است. مثلاً دارد کتاب می‌خواند می‌گوید باید تا آخرش را بخوانم و هر چه هم خوابش می‌آید باز می‌خواند. می‌گوید چون گفتم تا آخرش را باید بخوانم، پس می‌خوانم. ممکن است از روی هوی و هوس 100 صفحه هم مطالعه کند. مثل زنی که می‌گوید چون بشقاب‌های دخترم گل سرخ دارد، پس دیس آن هم باید گل سرخ داشته باشد. مطالعه با بشقاب گل سرخ خانم فرقی نمی‌کند، چون ریشه هر دو هوس است. گاهی خدا یک چیز جزئی را می‌خواهد، ولی یک چیز کلی را نمی‌خواهد. من در تعبد مثلی داشتم. گفتم یک وقت انسان دستش خون می‌آید و یک مقدار باند می‌خواهد، اما صد تالحاف کرسی و پنبه را نمی‌خواهد. تلفن عمومی، دو ریالی می‌خواهد. حالا تو بگو این 10 تومانی است! این تلفن با دو ریالی کار می‌کند. بهترین کار این است که انسان تعبد داشته باشد و هر کار را خدا گفته انجام دهد.

 

شرکت در کار خیر

 

4- تقسیم کار: امیر المومنین علی(علیه السلام) به استاندار خود می‌فرمایند: «و اجعل لکل عمل مسئولا» برای هر عملی مسئولی قرار بده. حضرت رسول(ص) 17 منشی داشت. یک منشی برای امضاءکردن قراردادها، یک منشی برای گرفتن مالیات‌ها و...

5- بصیرت در عمل و آگاهی و تخصص: بعضی‌ها وارد کاری می‌شوند، ولی هیچ بصیرتی ندارند. چند ماه پیش، کنار خیابان می‌ایستادند و می‌گفتند: آقا بیا بحث آزاد. شنیدم فلانی، فلان است. آیا این بحث آزاد است؟ این که نشد بحث آزاد. خدا شهید مظلوم بهشتی را رحمت کند. در اتوبوس، در یکی از خیابان‌های تهران دعوا می‌شود که ایشان خانه‌اش چند طبقه است. بالاخره راننده می‌گوید دعوی نکنید، من خانه ایشان را بلدم، می‌رویم و می‌بینیم که چند طبقه است. در خانه را می‌زنند و پسرشان بیرون می‌آید و می‌بینند که خانه ایشان یک طبقه بیشتر نیست.

قرآن می‌گوید: «لا تَقْرَبُوا الصَّلاةَ وَ أَنْتُمْ سُکارى‏ حَتَّى تَعْلَمُوا ما تَقُولُون»(نساء/43) یعنی وقتی مست هستید طرف نماز نروید تا بفهمید چه می‌گویید. حدیث داریم عمل آدم بدون بصیرت، مانند الاغی است که دور سنگ آسیاب می‌چرخد. خیلی فعالیت می‌کند؛ ولی بالاخره می‌بیند سر جای اول است، چون بصیرت ندارد.

مساله تخصص و اهلیت داشتن مسئله مهمی است. «فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ»(نحل/43) امام صادق(علیه السلام) شاگردانشان را تقسیم کرده بودند. هشام مسئول مباحث عقلی و کلامی بود. زراره مسئول نقد بود. جابربن حیان مسئول امور شیمی بود و یک نفرمسئول تفسیر و برای هر بحثی شاگردی داشتند.

6- شهامت: بهترین کار کاری است که در آن شهامت باشد و انسان با قدرت در آن وارد شود. احساس کند که بر کار سوار است و جرات اقدام داشته باشد که رمز موفقیت هم همین است. امیرالمومنین علی(علیه السلام) می‌فرمایند: «إِذَا هِبْتَ أَمْراً فَقَعْ فِیهِ»(نهج‏البلاغه، حکمت 175) از هر چه ترسیدید، خود را در آن بیندازید. چون وَهمَش از خودش بیشتر است. حدیث داریم با آدم ترسو مشورت نکنید. می‌خواهم بروم استخر؟ یک وقت نروی غرق می‌شوی! حدیث داریم بازاری‌های ترسو همیشه گدا زندگی می‌کنند. چون دل و شهامت هیچ کاری را ندارند و جرأت نمی‌کنند با کسی شریک شوند.

7- عمل خوب، عملی است که انسان آن را کم ببیند. گاهی افراد کاری انجام می‌دهند و فکر می‌کنند کارشان خیلی مهم است. عمل خوب عملی است که انسان عملش مهم باشد، ولی خودش باور نکند که اینطور است. امام سجاد(علیه السلام) این همه عبادت می‌کند، ولی می‌گوید: من که عبادت نکردم، حضرت علی(علیه السلام) عبادت می‌کرد. به علی(علیه السلام) می‌گویند: چه می‌کنی؟ «إِنَّمَا أَنَا عَبْدٌ مِنْ عَبِیدِ مُحَمَّدٍ ص»(کافى، ج‏1، ص‏89) من بنده‌ای از بندگان پیغمبر(ص) هستم. به پیغمبر(ص) می‌گویند: چه می‌کنی؟ می‌گوید آیا بنده‌ای شکور نباشم؛ من که خدا را نشناختم.

آیت الله عظمی بروجردی وقت مردن شروع به گریه کرد. ایشان فرد بسیار بزرگی بود. بزرگترین علمای درجه یک اکثرشان از او استفاده کردند. مردم گفتند برای چه گریه می‌کنید؟ گفتند نزد خدا می‌روم اما دست خالی. شما دست خالی هستید؟ شما این همه مثل مطهری تربیت کردید! علمای درجه یک از شما استفاده کردند، کتاب چاپ کردید، در هامبورگ مسجد ساختید. فرمود: این همه که شما می‌گویید نزد شما چیزی است، اما نزد خدا چیزی نیست. مثلاً برای بچه که پول خرد در قلکش می‌اندازد چیزی است، اما وقتی خواستید قالی بخرید چیزی نیست. پس اگر خواستیم کارمان خوب باشد باید کارمان را کم ببینیم.

8- آزادی: بهترین کارها آن است که در انتخاب آن آزادی باشد. مردم منطقه‌ای نزد علی بن ابیطالب(علیه السلام) آمدند و گفتند: آقا ما از فلان منطقه هستیم. در منطقه ما قناتی است که این قنات نیاز به لایروبی دارد، ما تقاضا می‌کنیم که شما نامه‌ای به فرماندار ما بنویسید تا به مردم اجبار کند که لایروبی کنند. حضرت علی(علیه السلام) فرمودند: من مردم را اجبار کنم؟ ابداً! «و لست اجرا احدا» علی هرگز انسانی را به کاری مجبور نمی‌کند. انسان باید آزاد باشد.

9- اندیشیدن به حق: مسأله دیگر در عمل این است که انسان به حق بیندیشد نه به همراه؛ حتی اگر تنها باشد. به پیامبر(ص) گفتند: ما هر چه بخواهی از پول و ثروت به تو می‌دهیم. گفت: اگر خورشید را در دست راست من و ماه را در دست چپ من قرار دهید، دست از دعوتم بر نمی‌دارم.

خدا مرحوم شهید سعیدی را رحمت کند. ایشان همان اوایل انقلاب نزد حضرت امام رفته بود و گفته بود: شاید شما انقلاب کردید و مردم همراه شما نیامدند، یا بلکه شاید مردم وسط راه خسته شدند. رهبر انقلاب به ایشان فرمود: اگر هیچکس هم همراه من نباشد، من دست از کارم برنمی دارم.

10- صداقت: قرآن انتقاد می‌کند و می‌گوید که برخی عمل می‌کنند و کار انجام می‌دهند، اما یک کار خوب و یک کار بد انجام می‌دهند. «خَلَطُوا عَمَلاً صالِحاً وَ آخَرَ سَیِّئاً»(توبه/102) عمل انجام می‌دهند، ولی یک عمل خوب و یک عمل بد. دعا می‌کند، فحش و دشنام هم می‌دهد. به یک نفر کمک می‌کند و به دیگری تهمت می‌زند. عمل خوب عملی است که ناب باشد. چون گاهی اعمال در یکدیگر تاثیر می‌گذارند. همانطور که: «إِنَّ الْحَسَناتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئات»(هود/114) عمل خلاف هم باعث از بین رفتن عمل خوب می‌شود. گاهی انسان تشنه است ولی آبی را که در آن مگس باشد، نمی‌خورد. نماز می‌خواند و در دلش کینه دارد. شاید نماز از قلب‌هایی که مملو از بخل و کنیه است، قبول نشود. یک نفر وقتی نماز می‌خواند عقب می‌پرید و می‌گفت: این نمازهایی که ما می‌خوانیم برمی گردد و به سر خودمان می‌خورد. می‌گفت چون خودم خبیث هستم و باقی کارهایم درست نیست، برای همین جاخالی می‌دهم. «تَصْفِیَةُ الْعَمَلِ أَشَدُّ مِنَ الْعَمَلِ»(کافى، ج‏8، ص‏22) تصفیه عمل از خود عمل مهمتر است. مثل نفت که تصفیه و پالایش آن از استخراجش مهمتر است و حدیث داریم «تَصْفِیَةُ الْعَمَلِ خَیْرٌ مِنَ الْعَمَلِ»(کنزالفوائد، ج‏1، ص‏278).

11- مسأله دیگر سبقت است. قرآن می‌گوید: «فَاسْتَبِقُوا الْخَیْراتِ»(مائده/48) در کارخیر سبقت بگیرید. «سارِعُوا»(آل عمران/133) سرعت بگیرید. و «سابِقُوا»(حدید/21) در یک مسجد کسی که اول پول می‌دهد، از کسی که بعد از همه پول می‌دهد، اجرش بیشتر است.

 

سبقت در کار خیر

 

12- ابتکار و سنت شکنی: بهترین عمل، عملی است که «سَنَّ سُنَّةً حَسَنَةً»(کافى، ج‏5، ص‏9) حسنه باشد. یعنی در کار ابتکار باشد. ما استعدادهایمان را طاغوت در این مسیر برده بود که مرتب مدها عوض شود. دخترها وقتی یک پارچه می‌خریدند چند مجله لباس هم می‌خریدند. ابتکار نباید در فرم لباس باشد. باید در کاری باشد که آن کار برای دیگران درس باشد. معلمی به من گفت که من هر چه فکر کردم چه کنم تا فرهنگ اسلامی را در مغزها پخش کنم فکرم به جایی نرسید. ولی دیدم مقداری پول دارم. آمدم شیراز و اصفهان و قم چند کتاب زبان فارسی خریدم و آنجا سر کلاس به بچه‌ها می‌دادم و با هفته‌ای چند ریال به آنها می‌فروختم. البته سنت و قرارداد دو گونه است: گاهی سنت خوب است، مثل آثار نیاکان. بسیاری از کارهایی که ما می‌کنیم کارهای حضرت ابراهیم(ع) است. ولی خدا به ما می‌گوید چون خوب است شما هم انجام دهید. علی(علیه السلام) به استانداران می‌گویند که کارهای قدیمی هر کدام خوب است، آن را حفظ کنید.

13- مسأله دیگر قاطعیت در کار است.

14- مسأله بعدی عجله در کار خیر است. یعنی در کار خوب باید عجله شود. اینکه می‌گویند عجله کار شیطان است، برای کارهایی است که انسان نمی‌فهمد. مثلاً دخترها را زود شوهر دهید و بهتر آن است که دختر در خانه پدرش خون حیض نبیند و در خانه شوهرش ببیند. داماد خوب آمد عجله کنید. در نماز نافله عجله کنید.

15- از راهش باشد: «وَ أْتُوا الْبُیُوتَ مِنْ أَبْوابِها»(بقره/189) یعنی از در به خانه بیایید. امام صادق(علیه السلام) می‌فرمایند: این آیه به این معناست که کارها را از راهش انجام دهید. کسی می‌گفت من شروع به خواندن عربی، بدون استاد کردم. گفتم یا نمی‌فهمی و یا بد می‌فهمی. درس خواندن بدون معلم نمی‌شود. مثل اینهایی که می‌خواهند بگوئید اسلام بدون روحانی، مثل داروی بدون پزشک.

خیلی حدیث داریم که مثل شکر است. اگر شکر را در دهان بچه بریزند خفه می‌شود. باید با آب مخلوط کنید. خیلی از حدیث‌ها و آیات هستند که اگر در کنار آیات و احادیث دیگر گذاشته نشوند، ممکن است بدآموزی داشته باشند. بنابراین مثلاً راه تفسیر قرآن مراجعه به حدیث است. راه شناخت اسلام مراجعه به اسلام شناس است و... . متاسفیم به حال کسانی که ایدئولوژی‌شان را از روزنامه‌ای می‌گیرند که صاحب آن روزنامه خودش سواد ندارد.

16- وسیله عمل باید خوب باشد. یعنی با پای شرک نمی‌شود به توحید رسید. و نمی‌توان با لجن برروی روی دیوار نوشت که نظافت را رعایت کنید. مثل اینکه یک منبری بخواهد با دروغ مردم را به گریه بیندازد. قصد و هدف وسیله را توجیه نمی‌کند. گروهک‌هایی می‌گویند هدف وسیله را توجیه می‌کند. یعنی برای رسیدن به هدف هر کاری خواستی می‌توانی انجام دهی. آن وقت قصه‌اش قصه همان انار دزد می‌شود. کسی دو عدد انار دزدید و رفت جلوتر دو نان دزدید. بعد رفت به یک فقیر داد. گفتند چه کردی؟ گفت مومن باید زرنگ باشد. دو انار با دو نان دزدیم هر کدام دو گناه می‌شود، یعنی روی هم 4 گناه. بعد همه را به یک فقیر دادم. خدا هم می‌گوید هرکس کار خوبی کرد 10 برابر ثواب می‌برد. یعنی 40 ثواب منهای 4 می‌شود 36 ثواب. پس باید عمل خوب از راهش باشد...

17- عمل خوب عملی است که با عشق انجام شود. در مناجاتها و ادعیه می‌خوانیم: «أَعُوذُ بِکَ رَبِّ مِنَ الْکَسَلِ وَ الْفَشَل»(بحارالأنوار، ج‏92، ص‏228) خدایا پناه می‌برم به تو از اینکه کارهایمان بی عشق و با زور باشد. «الهی اذقنی حلاوة مناجاتک» خدایا شیرینی مناجات را به من بچشان و بتوانم از روی عشق با تو مناجات کنم. قرآن از آدمهای بد و منافق تعریف می‌کند که «وَ إِذا قامُوا إِلَى الصَّلاةِ قامُوا کُسالى‏»(نساء/142) وقتی برای خواندن نماز بلند می‌شوند، کسل هستند. یعنی عشق به نماز ندارند.

18- محکم کاری: پیامبر(ص) جنازه‌ای را دفن می‌کردند و خیلی قشنگ و محکم خشت و گِل را می‌چیدند. گفتند: یارسول الله! چرا اینقدر خودتان را معطل می‌کنید؟ فرمودند: خداوند دوست دارد. من هم می‌دانم که این مرده می‌پوسد، ولی خدا دوست دارد وقتی کسی دست به کاری می‌زند محکم کاری کند.

19- هماهنگی با ذوق: بهترین کار، کاری است که با ذوق هماهنگ باشد. چون یک وقت دختری در دبیرستان شکست می‌خورد. چون از روی چشم و هم چشمی که دختر عمویش فیزیک خوانده می‌خواهد فیزیک بخواند. همین آقای داروین در رشته پزشکی در دانشکده شکست خورد. در رشته روحانیت آمد که آخوند مسیحی بشود، باز هم شکست خورد. اما در رشته طبیعی موفق باشد. انسان باید کاری را انتخاب کند که با بافت روحی و ساختمان فکری‌اش سازگار باشد و در غیر این صورت اگر از روی اجبار و چشم هم چشمی کسی کاری را انجام دهد موفق نمی‌شود.

امام سجاد(علیه السلام) در دعای مکارم الاخلاق می‌فرمایند: خدایا به من توفیق بده تا عمل من بهترین عمل باشد. بهترین عمل عملی است که در آن نظم باشد، سخت باشد، تعبد داشته باشد، تقسیم کار داشته باشد، بصیرت و تخصص باشد، شهامت و شجاعت و غرور نداشته باشد، اجبار نباشد، به حق بیندیشد نه به همراه، صداقت، سبقت، ابتکار، قاطعیت، عجله، از راهش باشد، با هر وسیله‌ای نباشد، عاشق باشد نه با کسالت و اکراه، محکم کاری و هماهنگی با ذوق داشته باشد. یک عمل خوب باید همه این شرائط داشته باشد.

«لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً»(هود/7) کار خوب باید این شرائط را داشته باشد. اگر همین کارگرها و کارمندان، همین شرط محکم کاری را رعایت کنند، اوضاع ما خیلی مناسب می شود. اگر این جامعه اسلامی ما به این شرایط عمل کنند، آنوقت جامعه ایده آل می‌شود. حیف از ما که چنین مکتبی داریم که برای یک کار این همه شرط گفته و حیف از اینکه ما نه خبر داریم و نه عمل می‌کنیم. به امید آنکه روز به روز کار ما شرائط عمل صالح را به خود بگیرد.

«والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته»

منبع: پایگاه اینترنتی درسهایی از قرآن

 

پرداخت آنلاین - حمایت آنلاین - Donate

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۱ اسفند ۹۷ ، ۰۸:۴۴
موسسه خیریه حمزه سیدالشهداء(ع) طرقبه

متن اصلی

معنی

خَیْر [عمومی]

خَیْر: اسم تفضیل و مخفف(أَخْیر) است، مؤنث این واژه(خَیْرَة) است؛

«هو خَیْر لک»: آن چیز براى تو بهتر و زیبنده تر است؛

«هو خیرٌ منک»: او از تو بهتر است؛

«خَیرُ الناسِ»: بهترین و برگزیده ترین مردم.

خَیر [عمومی]

خیر، نیکی، نفع، مصلحت، سود، فایده، رفاه، آسایش، نعمت، ثروت

خِیر [عمومی]

خِیر: [خیر]: بخشندگى، شرافت، بزرگى، اصل، هیأت

خَیِر [عمومی]

خَیِر: [خیر]: کریم و بخشنده

خَیَّرَ [عمومی]

خَیَّرَ: ]تَخْیِیراً[ خیر: الشی ءَ على غیرِهِ: آن چیز را بر سایر چیزها برترى داد

- هُ فى الأَمْرِ او بین الأَمْرَیْنِ: او را در آن کار یا میان دو کار مخیّر کرد. تا هر کدام را که بخواهد برگزیند.

خارَ [عمومی]

خارَ: خَیْراً [خیر]: با خیر شد 
- اللّهُ لک فى الأَمْرِ: خداوند در آن کار به تو خیر دهد
- خِیرَةً و خِیَرَةً و خِیَراً هُ: آن را برگزید 
- الشیءَ على غیرِهِ: آن چیز را بر دیگر چیزها برترى داد

خَیْر [عمومی]

خَیْر: ج خِیَار و أَخْیَار و خُیُور: خوبى، نکوئى. این واژه ضدّ (الشرّ) است، مطلق مال؛

«الخَیرُ العامّ»: رفاه عمومى و مصالح و منافع مردم یک کشور؛

«لِخَیْرِک»: بنفع تو؛

«اعمالُ الْخَیر»: کارهاى خیر و نیکو؛

«صباحُ الخَیْرِ»: بامدادى خوش، ج أَخْیار و خِیَار: بسیار نیکوکار و بخشنده؛

«خِیَارُ النّاسِ» و «اخْیَارُ النّاسِ»: بهترین و برگزیده ترین مردم

 

کلمات مرتبط

خِیْرِی، خِیْرَة، خِیَار، الاخْتِیَاریّ، خِیر، مُخْتَار، أَخْیَر، اخْتَارَ، اسْتَخَارَ، تَخَیَّرَ، خارَ، خَیْرِیَة، خِیَارَة، خایَرَ، اخیر، اخیرا، اختیار، خَیْرَات

 

کلمات نزدیک

متن اصلی

معنی

خَیْرَة [عمومی]

خَیْرَة: ج خَیْرَات [خیر] زن بسیار بخشنده، زن نیکوکار، کار نیک .

خیانی [عمومی]

خائنانه

خَیْدَع [عمومی]

خَیْدَع: [خدع]: خدعه گر، آنکه دوستى او مورد اعتماد نباشد، گرگ حیله گر، سراب، روش مخالف با مقصود تا به آن پى نبرند

خَیَّبَ [عمومی]

خَیَّبَ: تَخْیِیباً [خیب] هُ: او را ناامید کرد

خَیَالِیَة [عمومی]

خَیَالِیَة: [خیل]: نیروئى که چیز را نگارش و مورد خیال قرار دهد

أَخْیَر [عمومی]

أَخْیَر: م خِیرَى و خُورَى، ج أَخَایِر [خیر]: اسم تفضیل است

خیانة [عمومی]

خیانة: خیانت، افشاء سر، بی وفایی، ناسپاسی، نمک بحرامی، پیمان شکنی، غدر

خِیَانَة [عمومی]

خِیَانَة: [خون]: بى وفائى و پیمان شکنى؛ «خِیَانَةُ الأمانةِ»: خیانت در امانت

- «خِیَانَة الوُعُود»: خلاف وعده و عهد

- «خِیَانَةُ العُظْمى»: خیانت و جاسوسی براى دولتى بیگانه بویژه در مسائل جنگى یا بهنگام جنگ، آنچه را که رئیس دولت در انجام وظائف خود کوتاهى کند یا مرتکب، لاف شود

خَیْبَة [عمومی]

خَیْبَة: [خیب]: نومیدى از آنچه که خواهند

خابَ [عمومی]

خابَ: خَیْبةً [خیب]: آنچه را که می خواست بدست نیاورد؛ «خَابَ سَعْیُهُ»: کوشش او بجائى نرسید، ناامید شد

خَیَام [عمومی]

خَیَام: ]خیم]: آنکه در خیمه ها سکونت کند، چادرنشین، سازنده ى چادر

خِیَام [عمومی]

خِیَام: [خیم]: هودجها

خَیْرَات [عمومی]

خَیْرَات: خوبیها، سودها، نعمتها

خَیرات طبیعیة [عمومی]

ثروتهای طبیعی، منابع طبیعی

خَیْمَة [عمومی]

خَیْمَة: ج خِیَم و خِیَام و خَیْمَات و خَیْم [خیم]: خانه ى چادرى که در آن زندگى کنند، خیمه.

خِیْرَة [عمومی]

خِیْرَة: [خیر] من الشی ء أو القوم: بهترین چیزى یا بهترین کس از قوم

خِیَرَة [عمومی]

خِیَرَة: [خیر] من الشیء أو القوم: مترادف (الخِیرَة) است

نوایا خیرة [عمومی]

مقاصد خیرخواهانه، اهداف خیرخواهانه، اغراض خیرخواهانه

خَیِرَة [عمومی]

خَیِرَة: مؤنث (الخَیِّر) است

 

منبع مطلب: سایت المعانی

 

پرداخت آنلاین - حمایت آنلاین - Donate

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۸ اسفند ۹۷ ، ۱۰:۵۲
موسسه خیریه حمزه سیدالشهداء(ع) طرقبه

 

ترجمه و معنی خیر در فرهنگ لغت (عربی – فارسی)

 

گرچه مفهوم خیر از مفاهیم بدیهى در معارف بشرى است، لکن شناخت حقیقت و مصادیق عینى آن نیازمند تأمل و ژرف بینى است. نگارنده در این مقاله کوشیده است با تکیه بر قرآن و حکمت، حقیقت خیر به ویژه مصادیق آن را معرفى کند.

خیر حقیقتى است که گمشده همه ىِ انسان ها و حتى حیوانات و گیاهان است و براى رسیدن به آن همواره در تکاپو هستند.

هیچ موجود زنده اى نیست که به خیر گرایش نداشته باشد. گویى این گرایش یک اصل فطرى و ذاتى بشر(1) و هر موجود زنده اى است؛ تا جایى که افراد شریر هم خود و فعلشان را بدان منتسب مى کنند و شر را با نام شر نمى جویند؛ بلکه خیرى در آن مى پندارند؛ حتى آن که خودکشى مى کند، سبب آن را رهایى از بدبختى ها و رنج ها و... که مصادیق شر هستند، بر مى شمارد.

افلاطون گفته است: وقتى آدمى آنچه را که در واقع شر است انتخاب مى کند، آن را به پندار این که خیر است انتخاب مى کند.(2)

در این مقاله به این سئوال ها پاسخ داده مى شود که از نگاه قرآن کریم واقعیت خیر چیست و مصادیق آن کدام است؟

مفهوم خیر به ظاهر آشناترین مفاهیم است؛ اما حقیقت آن در غایت خفاست؛ همان گونه که سبزوارى در باب وجود که مساوى خیر است، چنین گفته است. مفهومه من اعرف الاشیاء ***و کنهه فى غایة الخفاء(3) مفهوم وجود شناخته شده ترین چیزهاست؛ اما کنه و حقیقت آن در نهایت خفا و پوشیدگى است.

 

شناخت خیر

خیر از دو منظر معناشناسى و هستى شناسى در خور بررسى است:

1. خیر از حیث معناشناسى

خیر کلمه اى عربى است که غالبا در مقابل شرّ به کار مى رود؛ چنان که جوهرى مى نویسد: الخَیرُ ضدّ(4) الشَرِّ... والخیار: خلاف الاشرار(5)؛ خوبى ضد بدى و خوبان در مقابل بدان است.

گاهى خیر مقابل ضرر استعمال مى شود و در فارسى معمولاً معادل آن خوبى و نیکى یا فایده و بهره است.(6)
راغب اصفهانى در فرهنگ واژه هاى قرآن، خیر را این گونه تعریف مى کند: خیر چیزى است که همه آن را خواهان اند؛ مثل عقل و عدل و هر چیزى که سودمند است و ضد آن شرّ است... خیر گاه معنایى اسمى دارد و گاه معنایى وصفى. اولى، مثل آیه ىِ شریفه ىِ «ولتکن منکم امة یدعون الى الخیر(7)

و دومى، مانند «نأتِ بخیرٍ منها»(8،9)

حُکما نیز در معناى خیر گفته اند: خیر چیزى است که همه آن را خواهان اند و به واسطه ىِ آن بخشى از کمالات شایسته ىِ یک چیز حاصل مى شود.(10)

حکیم و مفسر بزرگ معاصر علامه طباطبایى در معناى خیر مى نویسد: در اصل خیر به معناى برگزیدن است و یک چیز را از آن رو خیر مى نامیم که آن را با چیز دیگرى مقایسه مى کنیم؛ سپس آن را برمى گزینیم؛ پس آن را که برگزیدیم، در نظر ما خیر است؛ چون برگزیده ىِ ماست.(11)

معنایى که علامه طباطبایى بیان فرمودند، در واقع به معنایى که راغب در مفردات آورده و حکما بر آن اند، قابل ارجاح است؛ چون اگر در هنگام مقایسه و انتخاب، علت انتخاب از انتخاب کننده سؤال شود، همان را خواهد گفت که در معناى اول آورده شد؛ پس هر موجود انتخاب گرى چیزى را که انتخاب مى کند، به جهت کمالى است که به او مى بخشد.

قرآن کریم خیر را گاه در مقابل شرّ و گاه در مقابل ضُرّ یعنى زیان و رنج به کار برده است.

مثال مورد اول: لَوْ یُعجّلُ اللّه لِلنّاس الشَرَّ استعجالَهُم بالخیر لَقُضى الیم اَجَلُهم.(12) اگر خدا به عقوبت عمل زشت مردم و درخواست شرّى که در حق خود مى کنند، به مانند خیرات تعجیل مى فرمود، لازم مى آمد که طومار زندگیشان را در هم پیچد.

مثال مورد دوم: و ان یمسَسْک اللّه ُ بضُرٍّ فلا کاشِفَ له الاّ هو و انْ یَمْسَسْکَ اللّه ُ بخیرٍ فهُوَ على کل شى ءٍ قدیر. اگر از خدا به تو ضررى برسد، هیچ کس جز او آن را از تو دفع نتواند کرد و اگر خدا به تو خیرى عطا نماید، [هیچ کس نمى تواند آن را منع نماید]؛ پس او بر هر چیزى تواناست.

همان گونه که اشاره شد، خیر گاه به معناى اسمى و گاه به معناى وصفى به کار رفته است. در معناى وصفى گاه به معناى صفت مشبّهه و گاه به معناى صفت تفضیلى و گاه به معناى صفت عالى است.

جوهرى از قول اخفش مى نویسد: وقتى اسمى با خیر توصیف شود و گفته شود «فلان چیز خیر است»، خیر اینجا صفت مشبه است.(13)

علامه طباطبایى در این زمینه، آیه ىِ شریفه ىِ «قل ما عنداللّه خیر من اللهو»(14) را شاهد مثال مى آورد و معناى افعل تقضیل را براى آن مناسب نمى داند؛ چون در لهو خیرى نیست تا «ما عنداللّه » أخیر از آن باشد.(15)

بدیهى است که معناى افعل در جایى مناسب است که دو چیز خوب و پسندیده با هم سنجیده شوند؛ چنان که خداى سبحان در باب نسخ و تبدیل احکام مى فرماید: مانَنسْخَ من آیة اَوْ نُنْسها نأتِ بخیرٍ منها اَو مثلها(16). آن چه از آیات قرآن را نسخ کنیم یا حکم آن را متروک سازیم، بهتر از آن یا مانند آن را بیاوریم.

اما خیر به معناى صفت عالى بیشتر در جایى استفاده مى شود که به صورت اضافه استعمال شود؛ مانند:
واللّه ُ خیرالرّازقین؛(17) خدا بهترین روزى دهندگان است.

...و هو خیر النّاصرین؛(18) و او بهترین یارى دهندگان است.

...و انت خیر الرّاحمین؛(19) (پروردگارا) تو بهترین مهربانان هستى.

 

2. خیر از منظر هستى شناسى

فیلسوفان برخى در حکمت عملى(20) و برخى در حکمت نظرى(21) در باب خیر بحث کردند. سقراط معتقد است که خیر عبارت است از حکمت(22) و افلاطون مى گوید: خیر اعلى یا سعادت انسان شامل معرفت خداست. سعادت باید با پیروى از فضیلت به دست آید که به معناى شبیه شدن انسان به خدا در حد امکان است و آن عبارت است از: عادل و درست کار شدن به کمک حکمت... پیروى از آنچه در حقیقت خوب و نافع است. خردمندی...(23)

ارسطو خیر را از دیدگاه غایت شناسى مورد توجه قرار داده، مى گوید: خیر غایت همه ىِ امور است؛ لیکن بر حسب فنون یا علوم مختلف خیرهاى گوناگون وجود دارد. غایتى که ما آن را براى خودش مى خواهیم و همه ىِ دیگر خیرها یا غایات تابعه را براى آن مى خواهیم، بهترین خیر و در واقع عین خیر است.(24)

ارسطو در مورد این سئوال که خیر چیست، مى گوید: درباره ىِ این سئوال نمى توان به همان دقتى پاسخ داد که به یک مسئله ىِ ریاضى پاسخ مى دهند و این به سبب طبیعت موضوع است؛ زیرا عمل انسان موضوع علم اخلاق است و عمل انسان را نمى توان با دقت ریاضى معین کرد.(25)

به هر حال ارسطو بر اساس غایت شناسى در زندگى مى گوید: مردم معمولاً نیکبختى را غایت زندگى مى شمارند؛ اما افراد مختلف، از نیکبختى، چیزهاى بسیار متفاوتى مى فهمند. بعضى از مردم آن را با خوشى و لذّت یکى مى گیرند و... علاوه بر آن ممکن است انسانى در زمان هاى مختلف نگرش هاى متفاوتى از نیکبختى داشته باشد. در بیمارى، سلامت و در فقر، ثروت را نیکبختى بداند.(26)

در حکمت زرتشتى ایران قبل از اسلام، هستى به خیرات و شرور تقسیم مى شوند. انگره مینو(اهریمن) منشأ زشتى ها در مقابل پنتیامینو خرد مقدس و قوه ىِ نیکى هاست و جهان مادى آمیخته اى از آن دو است(27).

فارابى نیز در زمینه ىِ خیر و سعادت مى گوید: سعادت همان خیر به طور مطلق است و هر چیزى که در رسیدن انسان به سعادت نافع باشد و انسان را به سعادت برساند، خیر است. البته نه به جهت خودش، بلکه به جهت این که در رساندن انسان به سعادت مفید است و در مقابل هر چیزى که به وجهى مانع رسیدن انسان به سعادت باشد، شّر به طور مطلق است و خیرى که در رساندن انسان به سعادت مفید است. گاه به طبع موجود است و گاه به اراده موجود مى شود.(28)

ایشان در ادامه خیر و شرّ ارادى را که همان زشتى و زیبایى اند، ویژه ىِ انسان مى داند و خیر ارادى را عملى مى داند که قواى خیال و حسى انسان تحت نظر قوه ىِ ناطقه انجام مى دهند.(29)

ابن سینا در شفاء، نجات و اشارات و تنبیهات به مناسبت، مباحث خیر را طرح نموده است. در شفاء در بحث عنایت الهى و ترسیم هستى ممکنات بر مبناى آن، غلبه در هستى را از آن خیر مى داند و شرّ را در عالمى متصور مى داند که ممزوج از قوه و فعل، یعنى عالم ماده، باشد؛ اما عالم مفارقات را عالم خیر محض مى شمارد(30) و در نجات مى گوید: همه ىِ اشیاى طبیعى در هستى به سوى خیرى سوق دارند... و براى آنها ترتیبى حکیمانه هست و هیچ چیز در نظام هستى معطل و بیهوده آفریده نشده است.(31)

ابن سینا در اینجا به نظام غایت شناسى ارسطو نظر دارد که خیر هر موجودى را رسیدن به غایت مى داند. وى در جاى دیگر خیر را امرى غیر مادى مى شمارد و مى گوید: این که گفته مى شود، واجب الوجود خیر است، به معناى وجودى است که از هرگونه آمیختگى با استعداد و نقص مبّراست یا او مبدأ هر کمال و نظام و آراستگى است و این نسبت به سایر موجودات است(32) و ذاتش به گونه اى است که از او خیر افاضه مى شود و این از لوازم جلال اوست و افاضه ىِ خیرات به حسب طبع نیست؛ بلکه از روى علم و رضاست.(33)

ابن سینا در اشارات در نمط هشتم که در باب بهجت و سعادت، خیر را کمال مى داند و براى هر موجودى به کمال ویژه اى قائل است که به حسب استعداد اولى و فطرى آن را مى جوید.(34)

ملاصدرا نیز در اسفار خیر را چیزى مى شمارد که هر موجودى به آن اشتیاق دارد و آن را مى طلبد و خیر مطلق را از آن کسى مى داند که همه ىِ اشیاى عالم به او اشتیاق دارند و به واسطه ىِ او و آنچه از او افاضه مى شود، کامل مى شوند و آن وجود قیومى واجب الوجود است؛ زیرا او وجود مطلقى است که نقصى در او نیست و نور و روشنایى محض و موجودى تمام و فوق تمام است. پس طبع هر ممکنى به او شوق دارد و عاشق اوست؛ از این رو هیچیک از معلولات از هر جهت، خیر محض نیست؛ بلکه به اندازه ىِ نقصان درجه ىِ وجودیش از خیر مطلق، به شر آمیخته است.(35)

بر این مبنا موجودات یا خیر محض اند که هیچ شرّى در آنها نیست یا خیر در آنها غالب است و در دار هستى موجودى که شرّش غالب یا حتى خیر و شرّش مساوى باشد، نداریم؛ چون مقتضى حکمت آفریدگار هستى نیست که موجودى را که شرش غالب یا مساوى خیرش باشد، خلق نماید.

از آنچه در باب خیر از منظر هستى شناختى گفتیم، نتایج زیر حاصل مى شود:

1. خیر هم در حکمت نظرى طرح مى شود و هم در حکمت عملى.

2. خیر در حکمت نظرى مساوق وجود و کمال وجودى و در حکمت عملى مساوق سعادت یا راه رسیدن به سعادت است.

3. خیر هم غایت زندگى و امور است و هم صراط رسیدن به غایت نهایى یعنى خیر نهایى.

4. خیر یا مطلق است یا نسبى. وجودى که تمام و فوق تمام است، خیر مطلق است و ماسواى او خیریّتشان نسبى است. خیر به جنبه هاى وجود و وجوب و شرّ به جنبه هاى امکان و نقص شى ء بر مى گردد.

5. آنچه در دار هستى لباس وجود پوشیده، یا خیر محض است یا خیریتش غالب بر نقص و شریت اوست.
6. همه ىِ موجودات ناقص و فقیر، به سوى خیر مطلق و کمال وجودى با عشق و شوق وصف ناپذیرى در حرکت اند.

7. خیر یا تکوینى است یا ارادى. نعمت هاى وجودى خیرات تکوینى اند و خیر ارادى، خیرى است که با اراده و تدبیر قوه ىِ عاقله ىِ انسان تحقق پیدا مى کند.

8. هر موجودى به اندازه ىِ معرفت او از خیر حقیقى و کمال نهایى به تحصیل آن اهتمام دارد.

 

خیر الناس انفعهم للناس

   

شناخت مصداق هاى خیر

آنچه پیش تر آمد، نگرشى کلى نسبت به خیر به دست مى دهد. بر اساس آن دانستیم: خیر چیزى است که تأمین کننده ىِ کمال است و لازمه ىِ تحصیل خیر واقعى معرفت خیر حقیقى و کمال نهایى است.
در اینجا سئوال این است که آنچه که کمال یا تأمین کننده ىِ کمال شى ءاست، چیست و در خصوص انسان کدام فعل او مصداق خیر و تأمین کننده ىِ کمال یا سعادت و نیکبختى او و رساننده ىِ او به خیر اعلى است.

انسان ها با الهام از عقل و خرد خویش خوبى و خیر بودن پاره اى از امور را ادراک مى کنند و در خیر بودن و حسن پاره اى از امور اتفاق نظر دارند و بر این مبنا افراد ملل و مذاهب مختلف با هم مراوده و معامله دارند؛ مثلاً همه عدل، وفاى به عهد، امانت دارى، احسان به فقیر و درمانده را خوب و نیکو مى شمارند و در مقابل ظلم، عهدشکنى، خیانت در امانت، قتل نفس محترم را بد و زشت مى دانند؛ اما در انسان قواى دیگرى هم مثل قوه ىِ وهم، غضب و شهوت هم فعال اند(36) و هر یک مى خواهند عنان نفس را در دست داشته باشند و خیریت هر قوه نسبت به قواى دیگر متفاوت است؛ به این معنا که خیر عقل در علم و حکمت و امر به افعال پسندیده و نهى از زشتى هاست؛ اما خیر قوه ىِ غضب در تسلط بر غیر و درندگى و خیر شهوت در رسیدن به لذات جنسى و خوردن و آشامیدن از هر راهى و حرص بر این امور و خیر قوه ىِ واهمه در مکر و رسیدن به مقاصد خود به هر نحو ممکن است و انسان ها بر حسب تسلط هر یک از قوا بر آنها به اصناف مختلف تقسیم مى شوند؛ از این رو آراى مختلف در باب مصادیق خیر و شر پدید مى آید و حتى فلسفه ها و مکتب هاى فکرى متفاوت ظهور مى کند تا جایى که برخى فیلسوفان مثل جرمى بنتام فلسفه ىِ خودش را چه در عالم اخلاق و چه در عالم سیاست بر رنج و خوشى مبتنى مى کند و مى گوید:

باید عملى انجام داد که خوشى حاصل از آن بیشتر و با دوام تر و مؤثرتر و شامل حال اغلب افراد جامعه باشد. اساس اخلاق سودخواهى و جلب خوشى است.

و دیگرى مثل نیچه به فلسفه اى مبتنى بر قدرت قائل است و اصالت را متعلق به قدرتمندان مى داند و مى گوید:

باید از دنیا متمتع شوم... و آنچه براى حصول این مقصود لازم است، اگرچه با قساوت و بى رحمى و مکر و فریب و جنگ و جدال باشد، خوب است.... مرد برتر آن است که نیرومند باشد... و هواها و تمایلات خود را برآورده سازد و خوش باشد و خود را خواجه و خداوند بداند.... بشر بر حسب فطرت بى رحم است...(37)

برخى دیگر چون سقراط و افلاطون و ارسطو اصل را بر حکمت و دانایى و معیار فضیلت را معرفت و غایت هستى را تشبّه به خیر اعلى مى دانند.

بنابراین آنهایى که قوه ىِ عقل و خردشان بیدار و حاکم بر قواى دیگر است، به خیر و غایت آن نزدیک ترند، تا آنهایى که قواى دیگر بر آنها حاکم است.

در میان خردمندان و حکیمان در شناخت مصادیق خیر اختلاف بسیار است؛ به این جهت وجود انبیاى الهى و تعالیم آسمانى ضرورى مى نماید و تا در آنچه آدمى به قوه ىِ خرد خویش از خیرات درک کرده، مؤیِّد و در زمینه ىِ آنچه از حوزه ىِ معرفت بشرى خارج است، مؤسِّس باشند و فصل الخطاب آراى متعارض قرار گیرند؛ چرا که سخنشان از ناحیه ىِ معمار هستى و خالق انسان است و او به خیرات حقیقى فرد و اجتماع در هر عصر و زمانى بیش از هرکس آگاه تر است و از اینجا سرّ جاودانگى قرآن مکرّم و تعالیم نبى خاتم و اوصیاى برحقش نیز هویدا مى شود. آدمى تا به معرفت وحیانى بى واسطه یا باواسطه متصل نشود، شناخت او نسبت به مصادیق واقعى خیر و شناخت خیر اعلى تام و تمام نمى شود؛ چون گاه امورى را خیر مى داند که در واقع خیر نیستند و به عکس.

قرآن بینش بشرى را محدود و گاه معکوس مى شمارد؛ چنان که در خصوص کسانى که جهاد در راه خدا را خوش نمى داشتند، مى فرماید: عَسى اَن تکْرَ هُوا شیئاً و هو خیرٌ لکُم و عَسى اَن تُحِبّوا شیئاً و هو شرٌّ لکُم و اللّه ُ یعلمُ وانتم لا تعلمون. بسا چیزى را ناگوار شمارید؛ در حالى که به حقیقت خیر شما در آن است و بسا چیزى را دوست مى دارید؛ ولى در واقع براى شما شرّ است. خداوند مى داند و شما نمى دانید.

خداى سبحان در این آیه ىِ شریفه نقص معرفت بشرى به خیرات و شرور واقعى و نهایى را این چنین اعلام مى فرماید؛ حتّى گاه انسان چیزى را نمى پسندد و حال آن که خداوند در آن خیر فراوان نهاده است.(38)
بر این مبنا محقق قرآن پژوه ژاپنى در تبیین آیه ىِ «نبلوکُم بالشّرّ و الخیر فتنةً و الینا ترجعون»(39) و نظایر آن مى نویسد: این آیات به ما مى گویند که خوبى و بدى یک امر یا یک چیز، اصولاً به علاقه و عدم علاقه ىِ انسان به آن ربطى ندارد؛ بلکه خوبى و بدى را باید از روى مقصد نهائى اى که این امور ما را بدان راهبر مى شوند، مورد قضاوت قرار داد.(40)

حتى مرگ و زندگى که به ظاهر همواره یکى شرّ و دیگرى خیر مى نماید و مردمان غالباً از مرگ مى هراسند و مى گریزند و گاه براى چند روز زیستن بیشتر و بهتر به هر ذلتى تن مى دهند. چنین نیست که همواره مرگ شرّ و حیات خیر باشد؛ بلکه گاه به عکس است؛ چنان که از نبى اکرم(ص) روایت شده است که فرمودند: لایتمنى احدکم الموت لِضُرٍّ نزل به و لْیَقُل اللّهُمّ اَحْیِنى ما کانت الحیاة خیرا لى و توفِّنى اذا کانت الوفاة خیرا لى. هیچیک از شما به خاطر رنج و مصیبتى که بر او وارد شده، آرزوى مرگ نکند؛ بلکه بگوید: خدایا مادام که زندگى برایم خیر است، مرا زنده بدار و آنگاه که مرگم خیر من است، مرا بمیران.(41)

چند روایت در این زمینه آمده است(42) و امام سجاد(علیه السلام) در دعاى مکارم الاخلاق مى فرمایند: خدایا تا آن زمان که عمرم در طاعت توست، مرا زنده بدار و آنگاه که عمرم چراگاه شیطان شود، جانم را بستان؛ قبل از آن که خشم و سخط تو بر من پیشى گیرد.(43)

مؤمنان مجاهد، شهادت در راه خدا را بزرگترین خیر و سعادت دانسته و به فضل خدا شادمانند.(44)

پس معیار خیر و شر را نباید علائق و خواسته هاى نفسانى و زودگذر دنیایى قرار داد؛ بلکه خیر واقعى آن است که به امضاى عقل سلیم و شریعت حکیم رسیده باشد.

از آنچه که گفته شد، نتیجه مى گیریم، چیزى به طور مطلق خیر است که مورد رضاى الهى باشد و بقیه ىِ امور خیر و شرّشان نسبى است؛ خواه مرگ باشد یا زندگى، آسایش و رفاه و برخوردارى از نعمت و حکومت باشد یا رنج و سختى و مرگ عزیزان؛ چرا که مرگ در راه رضاى الهى و برپایى حق عزّت و زندگى ذلیلانه با ظالمان ذلت؛ چنان که امام حسین(علیه اسلام) مى فرمایند: فانّى لاارى الموت الاَّ السّعادة و الاحیاة مع الضالمین الاّ بَرَما. من مرگ را جز سعادت و حیات با ستمکاران را جز هلاکت نمى دانم.(45)

و در پایان همه ىِ مصائب مى فرمایند: صبرا على قضائک یا ربّ؛(46) اى خدا بر قضاى تو شکیبایى مى ورزم.

و امام سجاد(علیه السلام) مى فرمایند: اَن قضائک لاّ یجرى الاّ بالخیرة؛(47) قضاى تو جز بر خیر و نیکى جارى نیست.

 

پى نوشت ها:

 1.  لایسأم الانسانُ من دعاءالخیر[فصلت، 49]؛ انسان پیوسته خواهان خیر است در این راه هرگز خستگى و سیرایى ندارد.

2. کاپلتون؛ تاریخ فلسفه، ج1، یونان و روم، ترجمه سیدجلال الدین مجتبوى، تهران، سروش، 68، ص253

3. ملا هادى سبزوارى؛ شرح منظومه حکمت، قم، دارالعلم، چاپ سنگى، ص9، بى تا

4. خیر ضد شر است. البته ضدّ در اینجا به معناى منطقى آن نیست؛ بلکه به معناى عام تقابل است.

5. جوهرى؛ الصحاح، تحقیق احمد عبدالغفور، ج2، ماده ىِ خیر، ص651

6. الیاس انطوان الیاس؛ فرهنگ نوین، به اهتمام سید مصطفى طباطبایى، ماده ىِ خیر، ص304

7. آل عمران، 104

8. بقره، 106

9. راغب اصفهانى؛ مفردات الفاظ القرآن، تحقیق صفران عدنان، ماده ىِ خیر، ص300

10. رک: صدرالمتألهین؛ اسفار، ج7، بیروت، ص58 و اشارات و تنبیهات، شرح خواجه طوسى، ج3، نشر البلاغه، قم، ص341

11. رک: محمدحسین طباطبایى؛ المیزان، ج3، بیروت، اعلمى، ص152 و 153

12.  یونس، 11

13. جوهرى؛ پیشین

14. همان

15. رک: طباطبایى؛ المیزان، ج3، ص153

16. بقره، 106

17. جمعه، 11

18. آل عمران، 150

19. مؤمنون، 109

20. رک: کاپستون؛ نظریه ىِ اخلاقى افلاطون، ص249 و الفباى علم اخلاق ارسطو، ص379

21. رک: ابن سینا؛ اشارات و تنبیهات، ص241 و صدرالمتألهین، اسفار، ج، ص58

22. جوهرى؛ پیشین

23. رک: کاپلستون، ص151 و ص253

24. همان، ص 379

25. همان، ص 380

26. همان، ص 381

27. رک: گات ها کهن ترین بخش اوستا، ابراهیم پوداود، اننشارات اساطیر، چ1، 1378، ص 71 و 72

28. فارابى؛ السیاسة المدنیه، چ1، تهران، الزهراء، 1366، ص 72

29. همان، ص 73

30. رک: شفا، تحقیق حسن زاده آملى، قم، دفتر تبلیغات، 1376، ص450 و 451

31. ابن سینا؛ نجات، ویرایش دانش پژوه، دانشگاه تهران، 1364، ص 197

32. رک همان، ص 603

33. همان، ص 650

34. ابن سینا؛ اشارات و تنبیهات، ص 341

35. صدرالمتألهین، اسفار، ج7، ص 58

36. رک: محمد مهدى نراقى؛ جامع السعادات، ج1، تصحیح سید محمد کلانترى، نجف اشرف، 1383، ص 28

37. همان، ص 199 و 202

38. عسى أن تکرهوا شیئا و یَجْعَلَ اللّه ُ فیه خیرا کثیرا؛[نسا، 19] چه بسا چیزى را شما نپسندید؛ در حالى که خدا در آن خیر بسیار قرار داده است.

39. شما را به شر و خیر مبتلا مى کنیم تا بیازماییم و به سوى ما باز مى گردید[انبیا، 35].

40. ایزوتسو؛ ساختمان معنایى مفاهیم اخلاقى دینى در قرآن، ترجمه ىِ فریدون بدره اى، ص277

41. حّر عاملى؛ وسایل الشیعه، ج2، ص659

42. رک: همان، ابواب احتضار، باب 32

43. صحیفه ىِ سجادیه، ترجمه ىِ سید علینقى فیض الاسلام، 1375

44. رک: آل عمران، 168ـ170

45. ابن شبعه حرّانى؛ تحف العقول، ص 249

46. سید محمد حسین طهرانى؛ لمعات الحسین، دانشگاه مشهد، 1418، ص 2

47. صحیفه ىِ سجادیه، ص 239

  

منبع : پایگاه اطلاع رسانی استاد حسین انصاریان

 

پرداخت آنلاین - حمایت آنلاین - Donate

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۸ اسفند ۹۷ ، ۱۰:۴۶
موسسه خیریه حمزه سیدالشهداء(ع) طرقبه

اولین قسمت از برنامه جعبه سیاه با هدف طرح مسائل سیاستی به زبان تصویر و بیانی ملموس منتشر می‌شود.

در این قسمت دکتر امیر ناظمی استادیار مرکز تحقیقات سیاست علمی کشور به موضوع نقش فرهنگ در حرکت جوامع به سوی موفقیت یا شکست می‌پردازد.

 

پرداخت آنلاین - حمایت آنلاین - Donate

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۸ اسفند ۹۷ ، ۰۹:۱۰
موسسه خیریه حمزه سیدالشهداء(ع) طرقبه

مستند "پرزیدنت آکتور سینما" / داستان یک پیروزی بدون جنگ / روایت تلاش گورباچف، آخرین رهبر شوروی برای ایجاد رفاه از طریق تنش زدایی و برقراری رابطه و مذاکره با آمریکا

 

این فیلم مستند روایتگر تلاش­‌های میخائیل گورباچف، آخرین رهبر اتحاد جماهیر شوروی، در جهت ایجاد رفاه برای مردم شوروی است.

گورباچف معتقد بود تا زمانی که تنش­‌های شوروی با کشورهای غربی و به خصوص آمریکا ادامه داشته باشد، رسیدن به  یک اقتصاد موفق ناممکن است. به همین دلیل اولویت عالی خود را تنش­‌زدایی و برقراری رابطه و مذاکره با آمریکایی‌­ها قرار داد.

در خلاصه داستان این مستند که سعی دارد داستان یک پیروزی بدون جنگ را روایت کند، آمده است: «شوروی، حسرت، آشوب، تنش با دنیا. مردی می آید تا کشوری بزرگ را با دنیا آشتی دهد… افراطی‌­ها اجازه خواهند داد؟»

تشابه زیاد شخصیت­‌ها و اتفاقات جامعه شوروی در آن دوران با شخصیت‌­ها و اتفاقات حال حاضر جامعه ایران، این مستند را از یک مستند تاریخی صرف متمایز کرده است.

مستند "پرزیدنت آکتور سینما" به کارگردانی و نویسندگی محمدرضا بورونی توسط مرکز مستند سفیرفیلم و به تهیه کنندگی سازمان هنری رسانه‌­ای اوج، تولید شده و در دسترس مخاطبان قرار گرفته است.

 

مستند پرزیدنت آکتور سینما - President Actor Cinema 

 

مدت زمان: ۷۴ دقیقه
کیفیت عالی (HDRip)

حجم کل: 697 مگابایت
نویسنده و کارگردان : محمدرضا بورونی
کاری از: مرکز مستند سفیر فیلم   

📥🎥 دانلود کلیپ با کیفیت 720p - حجم 697MB

 

📥🎥 دانلود کلیپ با کیفیت 480p - حجم 373MB
 

📥🎥 دانلود کلیپ با کیفیت 360p - حجم 246MB
 

📥🎥 دانلود کلیپ با کیفیت 240p - حجم 123MB
 

📥🎥 دانلود کلیپ با کیفیت 144p - حجم 69MB

 

پرداخت آنلاین - حمایت آنلاین - Donate

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۱ اسفند ۹۷ ، ۱۳:۳۷
موسسه خیریه حمزه سیدالشهداء(ع) طرقبه
آرشیو گالری تصاویر